نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

استادیار گروه جامعه‌شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، ایران

چکیده

نسبت به کج‌روی و مفاسد اجتماعی تبیین‌های مختلف جامعه‌شناختی، رواشناختی و زیست‌شناختی صورت گرفته است. در قلمرو تبیبین‌های جامعه‌شناختی نیز پژوهشگران اجتماعی تلاش کردند با برجسته‌سازی برخی وجوه اجتماعی اثر گذار در این مسئله به مفهوم‌سازی و تبیبین آن بپردازند. این پژوهش مسئله محوری خود را فرهنگ حسی قرار داده است و تلاش می‌کند تا تأثیرات این فرهنگ را در شکل‌گیری آسیب‌ها و کج‌روی و مفاسد اجتماعی[1] تحلیل نماید؛ بنابراین این مقاله که به روش تحلیلی منطقی سازمان می‌گیرد تلاش می‌کند به این پرسش بنیادین پاسخ دهد که فرهنگ حس‌گرایی چه مسیری را برای شکل‌گیری مفاسد اجتماعی طی می‌کند. مسیرهای مهم مرتبط با فرهنگ حس‌گرایی که به تولید و ترویج انحرافات و آسیب‌های اجتماعی می‌انجامد عبارت‌اند از؛ فهم و تبیین مسئله اجتماعی، رهایی انسان، احساس محرومیت نسبی و نمایشی شدن جهان.
 
[1]. تفکیک بین دو مفهوم کج‌روی و مفاسد اجتماعی به‌خاطر تفاوت بار معنایی آن دو است که در بخش مفاهیم بررسی می‌شود.

کلیدواژه‌ها

  •  

    Sociological Analysis of the Relationship Between Sensory Culture with Social Corruption

     

    Sadegh Golestani*

    Assistant Professor, Department of Sociology, Imam Khomeini Educational and Research Institute, Qom

    Email: sadeg.golestani47@gmail.com

     

    Abstract

    Various sociological, psychological and biological explanations have been given for social perversion and corruption. In the field of sociological explanations, social researchers also tried to conceptualize and explain it by highlighting some social aspects that are effective in this issue. This research has made sensory culture its central issue and tries to analyze the effects of this culture in the formation of injuries and social deviations and corruptions. Thus, this article, which is organized in a logical analytical way, tries to answer the fundamental question of what path the culture of sensuality takes in the formation of social corruption. Important pathways associated with the culture of sensitization that lead to the production and promotion of social perversions and injuries are: Understanding and explaining the social issue, human liberation, the feeling of relative deprivation, and the dramatization of the world.

    Keywords: culture, sensualism, relative deprivation, dramatization, social corruption.

     

     

     

     

    تحلیل جامعه‌شناختی رابطه فرهنگ حس‌گرایی

    با مفاسد اجتماعی

     

    صادق گلستانی*

    استادیار گروه جامعه‌شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم

    Email: sadeg.golestani47@gmail.com

    چکیده

    نسبت به کج‌روی و مفاسد اجتماعی تبیین‌های مختلف جامعه‌شناختی، رواشناختی و زیست‌شناختی صورت گرفته است. در قلمرو تبیبین‌های جامعه‌شناختی نیز پژوهشگران اجتماعی تلاش کردند با برجسته‌سازی برخی وجوه اجتماعی اثر گذار در این مسئله به مفهوم‌سازی و تبیبین آن بپردازند. این پژوهش مسئله محوری خود را فرهنگ حسی قرار داده است و تلاش می‌کند تا تأثیرات این فرهنگ را در شکل‌گیری آسیب‌ها و کج‌روی و مفاسد اجتماعی[1] تحلیل نماید؛ بنابراین این مقاله که به روش تحلیلی منطقی سازمان می‌گیرد تلاش می‌کند به این پرسش بنیادین پاسخ دهد که فرهنگ حس‌گرایی چه مسیری را برای شکل‌گیری مفاسد اجتماعی طی می‌کند. مسیرهای مهم مرتبط با فرهنگ حس‌گرایی که به تولید و ترویج انحرافات و آسیب‌های اجتماعی می‌انجامد عبارت‌اند از؛ فهم و تبیین مسئله اجتماعی، رهایی انسان، احساس محرومیت نسبی و نمایشی شدن جهان.

    کلیدواژه: فرهنگ، حس‌گرایی، محرومیت نسبی، نمایشی شدن، مفاسد اجتماعی.

     

     

    مقدمه و طرح مسئله

    وجود برخی انحرافات و مفاسد اجتماعی بخشی از مسائل زندگی انسان اجتماعی را شکل می‌دهد. غریزی بودن جنبه‌ای از ابعاد وجودی انسان‌که به طمع ورزی و افزون خواهی و انحصار طلبی گرایش دارد در کنار محدودیت منابع جامعه انسانی، امکان بروز رفتار انحرافی و ارتکاب برخی مفاسد را فراهم می‌سازد.

    مفاسد اجتماعی به‌عنوان متغیر وابسته از عوامل مختلفی برمی‌خیزند ضمن آن‌که در جایگاه متغیر مستقل آثار سوئی در جامعه برجای می‌گذارند. اهمیت این آثار باعث شده تا اندیشوران اجتماعی، درصدد فهم و تبیین چرایی وقوع و پیامدهای فردی و اجتماعی آن برآیند و متعاقب آن راه حل‌هایی جهت تعدیل و کنترل آن ارائه نمایند. بدین ترتیب می‌توان اساس نظریه‌پردازی‌های اجتماعی و تکوین دانش اجتماعی را به همین مسئله ارجاع داد.

    در سیر اندیشورزی اجتماعی، تبییین‌های مختلفی در باب انحرافات و مفاسد اجتماعی ارائه شده است که تبیین‌های روان‌شناختی و زیست‌شناختی و جامعه‌شناختی ازجمله آن هستند. یکی کج‌روی را به ویژگی روان‌شناختی انسان ارجاع می‌دهد و دیگری آن را در جنبه‌های زیستی او جستجو می‌کند و برخی آن را به عوامل اجتماعی مستند می‌سازند. تحلیل معرفتی و به‌طور خاص فرهنگی از مسئله کج‌روی نوعی از تبیین جامعه‌شناختی است که در این مقاله موردبررسی قرار می‌گیرد.

    معنا محور بودن کنش‌های اجتماعی و به عبارتی فرهنگی بودن زیست اجتماعی انسان، این نوع تبیین را مهم جلوه می‌دهد. کنش‌های ارادی انسان بر پایه آگاهی؛ اعم از تصورات و تصدیقات شکل می‌گیرند از این جهت نوع معرفت و ارزش‌ها و هنجارهایی که در ذهنیت جامعه ورود یافته و فرهنگ جامعه را شکل دهد، رفتار انسان را جهت داده و روابط اجتماعی وی را تحت تأثیر قرار می‌دهد چنآن‌که فرهنگ رفاه طلبی و مصرف‌گرایی رفتار اقتصادی متفاوتی را نسبت به فرهنگ قناعت و سخت‌کوشی ایجاد می‌کند. ضمن آن‌که فرهنگ بر میزان همنوایی انسان نسبت به منافع جمعی و حقوق عمومی نیز اثر می‌گذارد.

    ماهیت فرهنگ به‌لحاظ مادی و معنوی و منظرهای متفاوت آن نسبت به جهان و انسان و نوع مواجه متفاوت آن با اهداف و موفقیت کنشگران، جلوه‌های رفتاری متفاوت را در کنش‌های اجتماعی ایجاد می‌کند. فرهنگ حسی، جهان و انسان را در حصار تنگ دنیوی خلاصه می‌کند و عقلانیتی را ترویج می‌دهد که بر پایه سود و زیان دنیوی و محاسبات کمّی شکل یافته است.

    به رغم اهمیت معرفت حسی در زندگی انسان، اما این معرفت در صورتی می‌تواند انسان اجتماعی را در راه رسیدن به اهداف زندگی یاری کند که به مقدار ظرفیت خودش در چارچوب نظام دانشی و به‌ویژه در فرهنگ عمومی و نخبگانی ایفای نقش نماید، نه آن‌که به‌عنوان تنها منبع تنظیم مناسبات و تولید ارزش‌های اجتماعی و محور سنجش و ارزیابی و امتیازدهی کنش‌ها قرار گیرد.

    مراد از فرهنگ حس‌گرایی در این مقاله، فرهنگ عینی و شیوه زندگی‌ای است که در ظرف محقق جامعه جریان دارد؛ هرچند کنشگران متعلق به خرده فرهنگ نخبگانی یا فرهنگ عمومی، در نگاه معرفت شناسانه‌شان به انسان و جهان در سطح فرهنگ آرمانی، حس‌گرا نباشند و معرفت‌های دیگر را نیز برای فهم انسان و جهان معتبر بدانند.

     

    هنگامی که معرفت حسی هویت بین الاذهانی یابد و مبنای عمل اجتماعی قرار گیرد و ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی بر مدار آن سازمان گیرد، می‌تواند به‌عنوان یکی از مهم‌ترین آسیب‌های مهم اجتماعی شناخته شود. این آسیب نه فقط زندگی معنوی انسان، بلکه جنبه دنیوی و سعادت این جهانی وی را نیز مختل می‌کند. درواقع، وقتی داده‌های حس‌گرایانه به‌عنوان تنها معیار متعین در جامعه نهادینه شود و هویت اجتماعی انسان را شکل دهد و خروجی آن، معیار تنظیم روابط اجتماعی در وضع و اجرای قوانین قرار گیرد، می‌تواند بجای نظم بخشی به زندگی اجتماعی و تأمین سعادت جمعی، مسیر نابهنجاری و شقاوت اجتماعی را فراهم نماید و انسان اجتماعی را به سمت انواع مفاسد سوق دهد و آثار سوئی در جامعه به بار می‌آورد.

    با توجه به نکات پیش‌گفته، هدف پژوهش تبیین فرهنگی مفاسد اجتماعی و تحلیل نظری چگونگی اثر گذاری فرهنگ حس‌گرایانه در این فرایند است؛ بنابراین می‌توان پرسش‌های پژوهش را به شرح ذیل بیان کرد:

    فرهنگ حس‌گرایانه فرایند تکوین مفاسد اجتماعی را چگونه تبیین می‌کند؟ و صورت نظری و عملی غلبه فرهنگ حس‌گرایانه بر تکوین مفاسد اجتماعی چگونه است؟

    مفهوم‌شناسی

    مباحث مربوط به مفاسد اجتماعی در جامعه‌شناسی تحت عناوینی چون کج‌روی اجتماعی دنبال می‌شود و همچون بسیاری از مفاهیم اجتماعی وفاقی بر آن وجود ندارد. کج‌روی در جامعه‌شناسی ماهیت نسبی گرایانه دارد؛ به این معنا که در زمان و مکان مختلف مصادیق متعدد می‌یابد.

    جامعه‌شناسان کج‌روی را برای رفتاری بکار می‌برند که هنجارهای اجتماعی و قواعد پذیرفته و رسمیت یافته را زیر پاگذشته باشد (محسنی، 1388، ص313-309؛ ارل ببی، 1386، ص154-153). نسبی بودن این مفهوم بخاطر تنوع مصایق کج‌روی در جوامع و فرهنگ‌های مختلف است. تنوع ذائقه‌ها و سلیقه‌ها و ارزش‌های اجتماعی باعث می‌شود که برخی رفتارها در جامعه‌ای مقبولیت داشته، در جامعه دیگر منفور شده باشد. این مسئله افزون بر جغرافیای مکانی در باره شرایط زمانی نیز مصداق دارد؛ چه‌بسا رفتاری در یک دوره زمانی، هنجار تلقی شده و حتی حساسیت اجتماعی را نسبت به خودش بر می‌انگیخته، ولی در زمان دیگر خلاف هنجار تلقی شده یا دست‌کم اعتبار اجتماعی‌اش نزول کرده است.[2]

    فرهنگ اسلامی چنین موضعی نسبت به رفتار انحرافی ندارد و تعریف نسبیت‌گرانه از آن ارائه نمی‌دهد. آموزه‌های فردی و اجتماعی اسلام بر اساس مبانی معرفتی وحیانی سازمان گرفته است و مصلحت و مفسده فردی و اجتماعی خاصی را مد نظر دارد؛ بنابراین ارزیابی هنجارهای اسلامی بر اساس همین ملاک و نوع تأثیری که در سعادت دنیوی و اخروی فرد و جامعه دارد باید صورت پذیرد. این رابطه بین رفتار و عمل، دائمی است و به شرایط زمانی و مکانی خاص محدود نمی‌گردد؛ ازاین‌رو تخلف از هنجارها و قواعد اجتماعی اسلامی، همواره ممنوع است و از آن تحت عنوان مفسده و گناه یاد می‌شود و نظارت‌های رسمی و غیر رسمی مختلف برای صیانت از آن تدوین شده است.

    طبیعی است که هنجارهای اسلامی وزن اجتماعی یکسان ندارند و درنتیجه آثار متفاوت در جامعه باقی می‌گذارند، ولی از اصل احترام و اعتبار مطلق برخوردارند. در این پژوهش همین معنا مد نظر قرار گرفته است و عوامل و زمینه‌ها و پیامدهای آن بررسی می‌شود.

    فرهنگ مفهوم محوری دیگر در این پژوهش است. پژوهشگران علوم اجتماعی تعاریف مختلفی برای آن ارائه کرده‌اند و برخی آن را تا دویست مورد تعمیم داده‌اند. این پژوهش بر محور تعریف استاد پارسانیا سازمان می‌گیرد. مراد از آن، معرفتی است که در ذهنیت مشترک افراد و یا جامعه و یا در زیست‌جهان افراد وارد شده است. مراد از معرفت معنای عامی است که احساس، عاطفه، گرایش، اعتقادات، عادات و آداب را فرا گیرد؛ به‌عبارت‌دیگر فرهنگ در این تعریف، عقاید، آگاهی‌ها، ارزش‌ها، هنجارها، آداب و عاداتی را شامل می‌شود که از طریق تعلیم و تعلم انتقال می‌یابد و صورت جمعی پیدا می‌کند. (پارسانیا، 1389، ص43-42)

    انحرافات اجتماعی فرهنگ حس‌گرایانه

    نیاز انسان به امور مختلف مادی، توسل به حس و قوا و معرفت حسی را در زندگی جمعی ضروری می‌سازد. بنیاد تکوین زندگی اجتماعی را نیاز طبیعی؛ از قبیل جنسی و عاطفی شکل می‌دهد درواقع، از کانال این نیاز، کوچک‌ترین واحد جمعی یعنی خانواده و بنیاد زیست اجتماعی تکوین می‌یابد. از سوی دیگر، تن دادن انسان به حضور در جامعه و قواعد زندگی جمعی و به بیان دیگر انتخاب و ترجیح زیست جمعی بر زندگی فردی نیز بر مدار نیازهای متنوع مادی صورت می‌پذیرد؛ به‌عبارت‌دیگر، وجود انواع نیازهای مادی تعبیه شده در ساختار وجودی انسان و ناتوانی وی در رفع این نیازها، انتخاب زندگی اجتماعی را برای اوگزیر ناپذیر کرده است.[3]

    همه این واقعیت‌ها بر اهمیت نیروی حس و معرفت حسی برای شناخت طبیعت و ساخت ابزار تسلط بر آن و بهره‌گیری از منابع و مزایای آن حکایت می‌کند؛ بنابراین ساخت جامعه و تنظیم روابط اجتماعی و رفع نیازهای زیست جمعی بدون بهره‌گیری از داده‌های حسی امکان‌پذیر نیست.

    معرفت حسی در صورتی که در چارچوب ظرفیت وجودی‌اش در فرهنگ جامعه حضور یابد می‌تواند در تأمین آن بخش از نیازهای اجتماعی بشر که بر مدار این معرفت سازمان یابد کمک نماید، ولی در صورتی که فراتر از ظرفیت وجودی‌اش بر ذهنیت اجتماعی؛ به‌ویژه در خرده فرهنگ نخبگانی سلطه براند و مرجع تفسیر کنش و پیامدهای اجتماعی آن و تنظیم روابط اجتماعی قرار گیرد، از رسالت اصلی خود نیز باز می‌ماند و جامعه را به‌لحاظ معرفتی دچار آسیب می‌کند. در ادامه به مهم‌ترین این آسیب‌ها اشاره می‌شود:

    1. فهم و تبیین آسیب‌ها و انحرفات اجتماعی

    فرهنگی بودن از مؤلفه‌های زیست اجتماعی انسان است. زندگی جمعی با آگاهی و اندیشه عجین شده است و به عبارتی جهان اجتماعی، جهان اندیشه و استدلال‌ها است. ساخت جامعه و شناخت و حل مسائل آن از مسیر اندیشه‌ورزی و تئوری پردازی صورت می‌پذیرد و انسان اجتماعی از دریچه تئوری‌های که توسط نخبگان تولید شده، بسط یافته است، مشکلات اجتماعی‌اش را می‌بیند و شناسایی علل تکوین و ارائه راه حل و اصلاح آن را پی‌گیری می‌کند. به اعقتاد پارسانیا مسائل و مشکلات اجتماعی، نخست خود را در آیینه اندیشه کنشگران اجتماعی نشان می‌دهند و از آن پس در همان افق، با استفاده از زمینه‌های معرفتی موجود، در قالب برخی ازنظریه‌ها و تئوری‌ها، تفسیر و تبیین می‌شوند و به دنبال آن، راه‌کاری مناسب برای حل و فصل آن‌ها تشخیص داده می‌شود. (پارسانیا، 1388، ص10)

    از سوی دیگر، زندگی اجتماعی همواره با مسائل و مشکلات و آفت‌ها همراه بوده است. توفیق جامعه در رسیدن به اهداف زیست اجتماعی در گرو شناخت و حل آن مسائل است. این مقوله از مسیر نظریه پردازی محقق می‌گردد که علم اجتماعی این وظیفه را بر عهده دارد؛ چنان‌که متفکران اجتماعی اصل تکوین دانش اجتماعی به معنای عام و علم جامعه‌شناسی بطور خاص را به همین واقعیت مستند نموده‌اند. (پارسانیا، جهان‌های اجتماعی، ص76؛ جیمز کرون، جامعه‌شناسی مسائل اجتماعی، ص23)

    در این مسیر نظریه‌ای موفق است که دریافت درستی از انسان اجتماعی و مبدأ و پیامد کنش‌های اجتماعی او داشته باشد تا بتواند تحلیل مناسب نسبت به فرایند شکل‌گیری کنش و آثار آن به جامعه ارائه دهد. این مهم در صورتی اتفاق می‌افتد که نظریه‌پردازان اجتماعی در خطای روش‌شناختی گرفتار نشده و جهان و انسان را از زاویه تنگ حس و تجربه نبینند و فقط از این منظر برای شناخت و حل مسائل جامعه به تجویز نسخه نپردازند؛ همان خطایی که همواره خرده فرهنگ نخبگانی جامعه غرب و به‌تبع آن جوامع اسلامی بدان گرفتار بوده‌اند.

    هنگامی که رویکرد حس‌گرایانه در خرده فرهنگ نخبگانی غلبه یابد و نظریه‌پردازان جامعه که از دریچه منطق حس‌گرایانه به جهان اجتماعی بنگرند، از دیدن بسیاری از آسیب‌های اجتماعی محروم می‌مانند، ضمن آن‌که راه حل نظری آنان نیز واقع‌نما نخواهد بود؛ به‌عبارت‌دیگر، نظریه‌های بر آمده از منطق حس‌گرایی، در توصیف و تبیین مسائل اجتماعی با ناکامی مواجه می‌شود و خود به آسیب اجتماعی بزرگی برای جامعه تبدیل می‌شود.

    از آنجا که نگاه تنگ حسی بالاتر از افق تجربه را نمی‌بیند، از دیدن برخی زوایای هستی و پیوند آن با انسان برخی کنش‌ها و پیامدهای آن ناتوان است؛ به‌عنوان نمونه، می‌توان به پیوند بین ملک و ملکوت و بازتاب‌های ملکوتی رفتار فردی و اجتماعی انسان (گلستانی، روش‌شناسی تفسیر اجتماعی) و نیز اثر گذاری عوامل متافیزیکی؛ از قبیل حرام زادگی و تأثیر غذای حرام و شبهه‌ناک در تکوین شخصیت و رفتار انسان (صدر، 1420، ص236-235) اشاره کرد. شناخت و حل این عناصر منبع دیگری برای نظریه‌پردازی می‌طلبد که بیرون از افق حس قرار دارد. طبیعی است که این نوع مرض‌ها و رفتارهای انحرافی متعاقب آن، درمان متناسب خودش را می‌طلبد. شفا بودن قرآن کریم برای برخی قلب‌ها در همین چارچوب معنا می‌یابد.[4]

    نظریه‌های برخاسته از فرهنگ حس‌گرایی نه‌تنها از شناخت و ارائه راه حل نسبت به برخی مسائل اجتماعی عاجز است، بلکه اساساً این امور را مسئله و مشکل جامعه یا انحراف و مفسد اجتماعی تلقی نمی‌کند و این بدان جهت است که منطق حس‌گرایی غایات وجودی زیست اجتماعی را در سعادت دنیوی محدود می‌سازد و سعادت دیگری برای این زندگی نمی‌یابد.[5] ازاین‌رو، آن بخش از رفتارهایی که سعادت اخروی مبتنی بر زیست اجتماعی را تهدید می‌کند به‌عنوان آسیب نمی‌بیند و در صدد ارائه نسخه بر نمی‌آید؛ به‌عنوان نمونه،  می‌توان به عدم رعایت حریم حجاب و عفاف و یا کسب حرام اشاره کرد. این امور هرچند در افق نگاه حس‌گرایانه تهدیدی برای جامعه به حساب نیاید، ولی صرف نظر از آسیب‌های دنیوی، اهداف اخروی یا همان غایات وجودی زندگی جمعی را تهدید می‌کند.

    جمله آخر این‌که ناتوانی جامعه در فهم مسائل اجتماعی آفتی است که حرکت اصلاحی جامعه را با مشکل مواجه می‌سازد؛ به‌ویژه وقتی که این آسیب مدیران و متصدیان حل مسائل اجتماعی را گرفتار نماید که تأثیر سوء مضاعف در جامعه بر جای خواهد گذاشت؛ به تعبیر پارسانیا، بخشی از جامعه یا نهادها و سازمان‌هایی که به مقوله مشکلات و آسیب‌های اجتماعی می‌پردازند، حساس‌ترین مرکز در جریان تحولات و تغییرات اجتماعی هستند؛ به‌گونه‌ای که اگر آسیب‌ها و آفت، متوجه این بخش از نظام اجتماعی شود، مشکلات و ناهنجاری‌های اجتماعی روندی مضاعف پیدا می‌کند؛ چنان‌که یکی از مهم‌ترین مسئله و مشکل جامعه ما در صد‌ساله اخیر، مربوط به نحوه برخوردی است که نخبگان فرهنگی و سیاسی جامعه با مسائل اجتماعی خود داشته‌اند؛ آنان اغلب در تحلیل شناخت و تبیین مسائل اجتماعی خود، به آفت‌ها و آسیب‌هایی دچار بوده‌اند که بیشتر در ساختار فرهنگی جامعه و نهادهای مربوط به آن ریشه دارد. (پارسانیا، 1388، ص12)

    2. رهایی و کج‌روی

    مسیر دیگری که فرهنگ حس‌گرایی، برای انحرافات و مفاسد اجتماعی می‌گشاید، مشروعیت بخشی و تجویز افسارگسیختگی اخلاقی و رهایی مطلق انسان نسبت به الزاماتی است که آموزه‌های دینی به‌عنوان یک منبع غیر حسی فراروی انسان قرار می‌دهد. از آنجا که فرهنگ حس‌گرا همه باورها و ارزش‌های نهادی شده را در چهارچوب حس و تجربه می‌بیند، هیچ نوع معیاری برای سنجش رفتار فردی و اجتماعی در ورای امور حسی نمی‌یابد. درنتیجه، الزامات غیر تجربی نمی‌تواند برای تعیین شیوه زندگی و رفتاراجتماعی او معنا داشته باشد. در این صورت قوانینی می‌تواند تعینات زندگی و حدود تعاملات اجتماعی‌اش را مشخص کند که در افق حس قرار گرفته، به دست او اعتبار یافته باشد. مطابق این فرهنگ، انسان رها شده از هر نوع الزام وحیانی، مرکز سنجش‌ها و داوری‌ها قرار می‌گیرد.

    با مرکزیت یافتن انسان، ارضای نیازهای غریزی و موفقیت وی در تحصیل مزایای زندگی این جهانی اصالت پیدا می‌کند و ارزش‌های اجتماعی نیز بر همین مدار بسط یافته و استوار می‌گردد. در این راستا هیچ محدودیتی ورای قوانین اجتماعی تولید شده ذهن بشر مرجعیت ندارد؛ قوانینی که نیاز طبیعی او را مد نظر دارد.

    مکتب لیبرالیسم در غرب مصداق کامل این اندیشه است. به اعتقاد پارسانیا در این اندیشه، همه حریم‌ها، از ناحیه ذات انسان و به خواست و اراده او مشخص می‌شوند. در قیاس به بشر، همه چیز مباح است و پس از گزینش و گرایش یا گریز و نفرت انسان نسبت به امری خاص، آن امر ضرورت وجود و یا عدم می‌یابد. مباح بودن همه امور در قیاس با انسان‌که همان اباحیت و آزادانگاری بشر از تمام تکالیف و احکام الهی است، نوعی آزادی را به ارمغان می‌آورد که در برابر آزادی دینی و رستگاری انسان از تعینات خلقی و خلقی است. (پارسانیا، حدیث پیمانه، ص122-121)

    ارتکاب انواع مفاسد اجتماعی و کج‌روی‌ها، لازمه منطقی این فرهنگ خواهد بود؛ به‌عبارت‌دیگر، نهادینه شدن این فرهنگ، از یک‌سو رفتارهایی که در نگاه دینی، مفاسد شمرده می‌شود را ایجاد می‌کند و از سوی دیگر، ارتکاب انواع رفتارهایی که در جامعه به خاطر مخالفت با هنجارهای پذیرفته شده، انحراف شناخته می‌شود تسهیل می‌کند که در ادامه بررسی می‌شود.

    2-1. تجویز مفاسد اجتماعی

    همان‌گونه که قبلاً اشاره شده است، بسیاری از رفتارها در فرهنگ دینی به‌عنوان مفسده اجتماعی شمرده می‌شود هرچند در فرهنگ‌های دیگر به‌عنوان هنجارشکنی و رفتار انحرافی به حساب نیاید؛ به‌عنوان نمونه،  می‌توان به انحرافات جنسی، اسراف و مال‌اندزوی و رباخواری و...، اشاره نمود. تأثیر فرهنگ حس‌گرا در ایجاد این نوع مفاسد از آن جهت است که این فرهنگ خوشبختی و بدبختی فرد و جامعه را در قلمرو امور مادی محاسبه می‌کند و بر ارضای حداکثری نیاز مادی از قبیل سود و ثروت انسان تأکید دارد؛ ازاین‌رو به اباحه‌گری مطلق مادامی که نظم اجتماعی را تهدید نکند و با قوانین رسمی مخالفت ننماید، فتوای می‌دهد؛ بنابراین در این فرهنگ ارتکاب هر نوع رفتار که مخالفت با قوانین مدون را در پی نداشته باشد، مشروع است؛ هرچند این رفتار مرزهای اخلاق را در نوردیده، به‌لحاظ دین، مفسده شمرده شود. به تعبیر علامه طباطبایی در این فرهنگ معارف و اخلاق جایگاهی ندارد و برای جامعه هیچ مسئولیتی در قبال رفتارهای اخلاقی مردم تعریف نشده است؛ ازاین‌رو هر نوع رفتار غیر اخلاقی مادامی که مزاحمتی با منافع دیگران نداشته باشد توجیه‌پذیر خواهد بود. (طباطبایی، 1425، ج4، ص101 و 108؛ ج 13، ص87)

    در این فرهنگ نه‌تنها جامعه در زمینه‌های ذکر شده وظیفه‌ای ندارد، بلکه برعکس، دخالتش در تعارض با آزادی‌های اجتماعی تلقی می‌گردد و نوعی هنجار شنکنی شناخته می‌شود. شعاعی از همین فرهنگ در جوامع اسلامی و ازجمله جامعه ما نیز رسوخ پیدا کرده است؛ ازاین‌رو است که رفتار مسئولانه برخی شهروندان نسبت به برخی مفاسد اجتماعی، مخالف حقوق شهروندی و نوعی فضولی تلقی می‌شود؛ ازاین‌رو حتی از سوی برخی از مسئولان تغذیه شده با این فرهنگ نه‌تنها حمایت نمی‌شود؛ بلکه مورد نکوهش قرار می‌گیرد.

    لازمه منطقی این رویکرد، ارتکاب انواع مفاسد و هرزه‌گی‌های اخلاقی در جامعه خواهد بود. جامعه غرب نمونه بارز آن است؛ چنان‌که گسترش جنون جنسی نمونه بارز آن است. به گفته بنت: در همه ایالت‌های آمریکا، اکثریت فرزندان نوجوانان، نامشروع هستند (بنت، 1381، ص151) به گفته نمونه ویلیام گاردنر در باره کشور سوئد می‌نویسد: سوئد یکی از ملحدترین کشور دنیا است. این کشور دارای کم‌ترین، نرخ ازدواج و بالاترین نرخ جدا شدن زوج از یکدیگر میان کشورهای جهان است و 50 درصد از کل متولدان آن نامشروع هستند (ویلی‌ایم، جنگ علیه خانواده، ص113-112). تقریباً همه سوئدی‌ها، پیش از ازدواج، دارای زندگی مشترک خارج از چارچوب ازدواج هستند ضمن آن‌که نرخ فروپاشی زندگی مشترک این‌گونه افراد (با داشتن یک فرزند) به‌طور متوسط سه برابر نرخ طلاق میان افراد مشابهی است که ازدواج کرده‌اند. (ویلی‌ایم جنگ علیه خانواده، ص115)

    2-2. بسترسازی روانی و اجتماعی کج‌روی

    صرف نظر از مفاسدی که در نگاه دینی مصداق می‌یابد. شکستن هنجارهای متعارف و قوانین موضوعه نیز از نتایج فرهنگ حس‌گرایی خواهد بود؛ زیرا تأکید فرهنگ حس‌گرا بر رها شدگی انسان و اصالت یافتن لذت‌های این جهانی، طبیعت سیری‌ناپذیر او را آزمندتر و فربه‌تر می‌سازد. انسانی که در فرهنگ حس‌گرا رشد کرده شخصیت اجتماعی تک بعدی می‌یابد و همه چیز را از منظر حس و لذت مادی می‌بیند. در این فرهنگ فطرت انسان که افزون بر قانع بودن نسبت به حق خود و محترم شمردن حقوق دیگران، به تعبیر قرآن کریم مسیر احسان و ایثار و تقدم دیگران بر خویشتن را بر می‌گزیند[6] در اسارت هوس‌ها قرار می‌گیرد. در فرهنگی که تربیت تک ساحتی جریان دارد، نه‌تنها احسان و ایثار، کم رنگ و چه‌بسا بی‌معنا شده، بلکه سبقت در جهت تحصل منافع زندگی و راضای مشتهیات نفسانی یک ارزش می‌شود؛ هرچند در این روند حقوق دیگران ضایع گردد رفاه زندگی بر فراز مناقع دیگران بنا گردد.

    این فرهنگ که شخصیت اجتماعی تک بعدی را پرورش می‌دهد و به‌طور طبیعی بر ثروت اندوزی حداکثری و صرف کامیابی‌های دنیوی تأکید می‌ورزد، هرگونه رفتارهای متناسب با این وجه از زندگی را تحسین می‌کند و بدین ترتیب راه را برای انواع انحرافات باز می‌نماید. توصیف این فرهنگ در خطبه حضرت امیر(ع) این‌گونه بازتاب یافته است: «وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کیساً، وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَی حُسْنِ الْحِیلَة؛ امروز در محیط و زمان‌های زندگی می‌کنیم که بیشتر مردم، حیله و نیرنگ راِ زیرکی می‌پندارند وافراد جاهل، آنان را اهل تدبیر می‌خوانند». (نهج البلاغه، خطبه 41، ترجمه محمد دشتی، ص65-64)

    در این جامعه مادامی قانون محترم شمرده می‌شود که در راستای منافع طبیعی و ارضای نیاز زیستی افراد باشد؛ همان نیازی که فرهنگ حس‌گرایانه بر پایه آن بنا شده و افراد را به‌سوی ارضای حداکثری آن تشویق می‌کند. طبیعی است که تجاوز به حقوق دیگران و دریدن مرزهای ارزش‌ها و قواعد اجتماعی نتیجه طبیعی این فرهنگ خواهد بود.

    اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا جامعه به رغم تقویت رویکرد حس‌گرایانه ـ نمی‌تواند ازطریق به‌کارگیری سازوکار پیشگیرانه و کنترلی؛ از قبیل جامعه‌پذیری و تربیت اجتماعی و نظارت رسمی و غیر رسمی، از آسیب‌های احتمالی بر خاسته از این فرهنگ پیش‌گیری کند و مانع کج‌روی‌های اجتماعی افراد گردد؟

    تردیدی نیست هر نظام اجتماعی سازوکار مختلفی برای هنجارمندسازی افراد طرح‌ریزی و عملیاتی می‌کند و از طریق فرایند جامعه‌پذیری، هنجارها و ارزش‌های اجتماعی را در اعضایش درونی می‌سازد و آنان را در جهت همنوایی با آن ارزش‌ها و هنجارها، در رفع نیاز بیولوژیک‌شان آماده می‌سازد، هم‌چنین از طریق به‌کارگیری سازوکار کنترلی و اعمال مجازات‌های رسمی و غیر رسمی، کنشگران را به التزام نسبت به قواعد زندگی وا می‌دارد و به تعبیر دیگر نظم ساختاری را در جامعه ایجاد می‌کند. هر اندازه، جامعه در این زمینه موفق‌تر باشد امکان استواری ارزش‌ها و هنجارها و تحقق نظم اجتماعی آن نیز بیشتر خواهد بود. جامعه غرب از بارزترین نمونه‌های این واقعیت است. این جامعه که بر مبانی لیبرال دموکراسی بنا شده و فرهنگ حس‌گرایی را در لایه‌های زندگی نفوذ داده است، اما از طریق سازوکار ذکر شده تا حدودی توانسته است نظم ساختاری را در جامعه ایجاد نماید.

    کارآمدی فرایند پیش‌گفته، به‌ویژه نظم ساختاری، تنها در شرایط عادی جامعه و نسبت به برخی قواعد و مقررات اجتماعی به ظهور می‌رسد؛ زیرا جامعه‌ای که بر پایه رویکرد حس‌گرایانه بنا شده است تنها بر بعد حسی و نیازهای طبیعی تأکید دارد و جامعه‌پذیری در این فرهنگ، بعد مادی شخصیت انسان را فربه می‌سازد و بعد غریزه افزون خواه و سیری ناپذیر وی و به‌عبارت‌دیگر تفرعن درونی او را زنده می‌کند ازاین‌رو با این رشد تک ساحتی انسان، هرچند ممکن است او در شرایط عادی و از طریق درونی‌سازی قوانین و مقرارت، پایبندی‌اش را نسبت به آن نشان دهد؛ ولی هنگامی که بحران‌های زندگی و محدودیت‌ها و کمبودها جلوه کنند در آن صورت، آن نیاز طبیعی که همین فرهنگ برآن اصرار می‌ورزد دلیلی برای احترام به این قوانین و همنوایی آن نمی‌یابد و هنجار شکنی نتیجه طبیعی آن خواهد بود.

    این مسئله در باره نظم ساختاری مصداق روشن‌تری دارد. نظم ساختاری تنها صورت رفتار را کنترل می‌کند و مادامی که مجریان و ناظران بیرونی جهت کنترل رفتار اجتماعی و صیانت از قوانین و نظم حضور دارند می‌تواند کارکردش را حفظ کند، ولی در خلوت‌ها و شرایطی که امکان مخفی کاری و دور زدن قوانین به وجود آید، صورت‌های مختلف هنجار شکنی و قانون‌گریزی رخ می‌نماید. مصادیق فراوانی از این واقعیت را در جامعه غرب در سطوح مختلف می‌توان مشاهده کرد که برخی از نویسندگان‌شان نیز بر آن تأکید نموده‌اند.

    به اعتقاد بنت:[7] جمعیت کشور امریکا از سال 1960 تا پایان قرن بیستم 48 درصد افزایش‌یافته است، اما در همین مدت، جرائم عمده از قبیل قتل، تجاوز، راهزنی، حمله مسلحانه، جرائم علیه اموال، ورود به عنف به ملک دیگران و سرقت و ایجاد حریق عمدی، بیش از 160 درصد (بنت، 1381، ص17) و تعداد زندانیان 50 درصد افزایش داشته است (بنت، 1381، ص35). وی بر این باور است جامعه‌ای که در آن، زندگی می‌کنیم، مبتذل‌ترین، ناهنجارتر، عیب‌جوتر، گستاخ‌تر، پریشان‌تر، کج‌رفتارتر و افسرده‌تر از گذشته است. مردم به راحتی خودکشی می‌کنند و یا دیگران را می‌کشند، زنان و مردان به آسانی، یکدیگر و کودکان‌شان را رها می‌کنند، ازدواج و بنیان خانواده در امریکا سست‌تر و ناپایدارتر و ناهنجارتر می‌شود. (بنت، 1381، ص13)

    هنجارشکنی فضاحت بار در ایام کرونا؛ از هجوم به فروشگاه‌ها تا دزدیدن ماکس و غیره که بخشی از واقعیت فرهنگ غرب را از لابه‌لای سانسور شدید حاکم بر غول‌های رسانه‌های جهان نمایش گذاشت نمونه اخیر آن مسئله است.

    قابل ذکر است آنچه از پیامد فرهنگ حس‌گرا در جامعه غرب بیان شده در مقیاس رابطه برون‌گروهی جهان غرب مصادیق روشن‌تری دارد. هنگامی که رابطه غرب با دیگر جوامع به‌ویژه جوامع ضعیف را مطالعه کنیم و به گفته المیزان رابطه شخصیت اجتماعی غرب با دیگر جوامع مقایسه کنیم و به‌عبارت‌دیگر، غرب را به‌صورت کل یکپارچه در نظر بگیریم و رابطه آن را با جوامع دیگر در نظر بگیریم این جلوه روشن‌تری می‌یابد (همان، ج4، ص105). شخصیت اجتماعی انسان پرورش یافته در فرهنگ حس‌گرای غرب در تیب‌بندی انواع انسان، دو چهره متفاوت وحشی بالطبع و اجتماعی غیر وحشی[8] را به نمایش می‌گذارد. مصداق چهره انسان اجتماعی غرب، در ارتباط درون گروهی‌اش مصداق پیدا می‌کند؛ به این معنا که در این جامعه هرچند انواع کج‌روی‌ها وجود دارد، ولی سازوکارهای مختلف جامعه‌پذیری و کنترلی توانست یک نوع نظمی را در آن جامعه ایجاد کند، اما چهر وحشی غرب را در ارتباط با جهان دیگر می‌توان مشاهده نمود که قتل و جنایت و کشتار در اقصی نقاط جهان ازجمله در کشورهای اسلامی به‌ویژه در دو دهه اخیر نمونه‌هایی از آن چهره است.

    قابل ذکر است هرچند مصداق کامل فرهنگ حس‌گرایی در غرب وجود دارد، ولی این فرهنگ در جوامع اسلامی نیز نفوذ کرده است. نفوذ فرهنگ حس‌گرایی در خرده فرهنگان نخبگانی را در سطح نظام دانشی و در فرهنگ عمومی در نظام ارزشی نهادی یا همان فرهنگ واقعی می‌توان یافت.

    غلبه حس‌گرایی بر فرهنگ واقعی به این معنا است که هرچند اعضای جامعه، اهداف زندگی را در صورت مادی محدود نمی‌سازند و به افق دیگری ورای عقلانیت مادی باور دارند و احیاناً در تبیین حوادث زندگی نیز به عوامل غیر حسی نیز مراجعه می‌کنند و پیروزی و شکست را به آن مستند می‌سازند، اما در رفتار نهادی‌شان به‌گونه‌ای دیگر می‌اندیشند و شیوه زیست خود در تعامل با دیگران را بر مدار معیارهای تجربی و شاخصه‌های حسی و این جهانی سازمان می‌دهند؛ به‌عبارت‌دیگر ارزشهای اجتماعی در این فرهنگ بر پایه عناصر تجربی بنا شده و معیار ارزیابی کنش‌های اجتماعی بر محور عقلانیت مادی و شاخصه‌های این جهانی صورت می‌پذیرد. این فرهنگ از وقتی که در جهان اسلام نفوذ نموده، انواع مفاسد را نیز با خود به دنبال آورده است.

    علامه طباطبایی در تبیین انحطاط جوامع اسلامی به غلبه همین فرهنگ اشاره می‌کند و می‌نویسد: در دوران ما، از نفوذ دین در جامعه کاسته شده و هوا و هوس مادی در دل‌ها نفود کرده است. جامعه ما از انگیزه‌های دینی و مادی فرهنگ غربی ترکیب یافته است. با این تفاوت که انگیزه‌های دینی جایگاه ضعیفی در میان مردم داشته و از اقبال عمومی کمی برخوردار است. در مقابل، فرهنگ مادی غرب که بر فرو رفتن در لذت‌های مادی بنا شده است، اقبال گسترده عموم مردم را به خود جلب کرده است. این ترکیب بروز اختلاف و کشمکش شدید بین آن دو انگیزه را در پی‌داشته و همواره به پیروزی انگیزه‌های دنیوی انجامیده است. درنتیجه وحدت نظامی که می‌بایست در سطح جامعه گسترش یابد پاره شده و هرج و مرج در روحیات مردم ایجاد گردیده و از پی آن، اعتماد نسبت به قوانین دینی و هم‌چنین قوانین جدید هم از بین رفته است (همان، ج6، ص211-210)؛ و این فرایند به سقوط اخلاق و فضیلت و آداب شریعت و فرو رفتن در لهو و لعب و شهوات و فحشا و منکرات انجامیده است (همان، ج1، ص186). فساد جنسی و شکسته شدن حریم حجاب و عفاف در ارتباطات یبن زن و مرد نمونه بارز آن است.

    3. احساس محرومیت نسبی

    آسیب دیگری که فرهنگ حس‌گرایی بر جامعه وارد می‌کند ایجاد و گسترش احساس محرومیت نسبی است. این پدیده در امتداد فربه شدن جنبه غریزی انسان و تکوین و تقویت و بسط شخصیت اجتماعی مادی‌گرایانه وی بوجود می‌آید. احساس محرومیت به وضعیتی اشاره دارد که از سنجش و مقایسه شرایط موجود با شرایط مطلوب و ناتوانی ظرفیت‌های موجود برای رسیدن به آن شرایط مطلوب حاصل می‌شود و به تعبیر برخی پژوهشگران: محرومیت نسبی از وجود اختلاف میان انتظارات ارزشی و توانایی‌های ارزشی حکایت می‌کند. انتظارات ارزشی، کالاها و شرایط زندگی‌ای هستند که مردم خود را مستحق آن‌ها می‌دانند[9]. توانایی‌های ارزشی قواعد و بستر و شرایط موجود و رسمیت یافته جامعه هستند. (گر، 1377، ص54 و 164؛ گسن، 1370، ص158)

    این تفاوت بین اهداف و ابزار نهادی ممکن است در سطح گروه یا کل جامعه و نیز در مقایسه با وضعیت واقعی و ظرف محقق (مثل زندگی گروه مرجع درون و برون گروهی) و یا وضعیت غیر واقعی و انتظارات و آرمان‌های ذهنی شکل یافته باشد؛ به این معنا که برخی اهداف فرهنگی در جامعه نهادینه شده است ولی در قامت گروه مرجعی در ظرف محقق تعین نیافته است.

    احساس محرومیت نسبی در برخی شرایط اجتماعی می‌تواند زمینه برخی کج‌روی‌ها را فراهم کند به همین جهت در جامعه‌شناسی کج‌روی به‌عنوان یکی ازنظریه‌ها مطرح می‌شود.

    البته همواره احساس محرومیت نسبی به‌نوعی در جامعه انسانی وجود داشته است. محدودیت ظرفیت و توانایی‌های جامعه برای پاسخگویی به اهداف نهادی، مؤید این واقعیت است. این محدودیت امکان دسترسی همگان به آن اهداف را غیر ممکن می‌سازد؛ ازاین‌رو برخی افراد نسبت به آن اهداف احساس محرومیت می‌کنند؛ اما گاهی این واقعیت اجتماعی صورت غیر طبیعی می‌گیرد و احساس محرومیت نسبی را نه در برخی ، بلکه در سطح وسیع جامعه بوجود می‌آورد؛ چنآن‌که گاهی ابزار نهادی نه فقط بخاطر محدودیت طبیعت امکانات جامعه؛ ، بلکه به‌خاطر برخی ناکارآمدی‌های نظام اجتماعی، کارکردش را از دست داده؛ ازاین‌رو جایگزینی و خلق سازوکار بهتر و متناسب با اهداف نهادی را می‌طلبد دارد؛ اما جامعه به رغم وجود امکان خلق و جایگزینی این سازوکارها و توانایی‌ها، نسبت به آن بی‌توجهی نشان می‌دهد و از آن سرباز می‌زند. از سوی دیگر، گاهی نیز در اثر تغییرات فرهنگی بی‌ضابطه، برخی اهداف اجتماعی در جامعه ترویج و نهادینه می‌شود که با توانایی‌ها و سازوکارهای موجود تناسب ندارد.

    بنابراین تکوین احساس محرومیت نسبی محصول عوامل و شرایط مختلف است ولی در دو صورت اخیر نمود بیشتری دارد.

    این پدیده در فرهنگ حس‌گرایی مصداق زیادی می‌یابد و فرهنگ حس‌گرایی بستر روانی جامعه را برای احساس محرومیت نسبی هموارتر می‌سازد و به‌طور مستمر بر گستره و عمق آن می‌افزاید؛ زیرا همان‌گونه که گفته شده است فرهنگ حس‌گرا بر اهداف مادیگرایان‌های که مبتنی بر حس سازمان یافته تأکید می‌کند و آن را به‌عنوان ارزش اجتماعی نهادینه می‌سازد. از سوی دیگر، می‌سازد؛ ازاین‌رو شخصیت اجتماعی پرورش یافته در این فرهنگ که جنبه‌های طبیعی وجود او فربه شده، همواره نسبت به انتظار ارزشی ذهنی که تعین اجتماعی یافته احساس محرومیت می‌کند.

    ارزش‌های تعین یافته در این فرهنگ باعث می‌شود تا افراد همواره داشته‌های محسوس خود را با نداشته‌ها و انتظارات خیالی که زیبا جلوه داده شده، مقایسه می‌کنند و به دلیل عدم تناسب ظرفیت‌های جامعه با انتظارات فرهنگی که در اذهان تعین یافته و به‌عبارت‌دیگر فاصله بین ابزارها و توانایی‌های موجود و آن اهداف اجتماعی، احساس محرومیت می‌کند. این ویژگی روان‌شناختی بستر و اشتهای ذهنی باعث می‌شود بسیاری از افراد و گروه‌های جامعه تلاش خود را جهت رسیدن به آن هدف بکار بندند و در این مسیر چه‌بسا بسترهای موجود و هنجارهای تعین یافته را نادیده بگیرند و روش انحرافی را برای رسید به آن هدف برگزیند. طبیعی است انواع رفتارهای انحرافی ازجمله تجاوز به حریم دیگران و درگیری و نزاع اجتماعی می‌تواند ازجمله آن شمرده شود. از همین رو است که در جامعه‌شناسی کج‌روی برخی از جامعه‌شناسان یکی از عوامل انحرافات اجتماعی را محرومیت نسبی معرفی می‌کنند.

    نکته قابل توجه این که این پدیده، صرف نظر از بسترسازی برای وقوع برخی کج‌روی‌های اجتماعی، جامعه را با انواع فشارهای درونی و اضطراب‌ها مواجه می‌سازد. قرآن کریم از این وضعیت تحت عنوان زندگی تنگ یاد می‌کند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَة ضَنْکاً»؛ (طه: 124) و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگیِ تنگ [و سختی] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می‌کنیم. در این جامعه ممکن است. این قفس آهنینی که جامعه را در خود گرفتار کرده و انواع اضطراب‌ها را بر افراد وارد می‌کند در حالی است که به گفته مفسران اسلامی: ممکن است از مزایای زیاد دنیوی همچون ثروت نیز برخورد باشند. (طباطبایی، 1425، ج14، ص225؛ مکارم شیرازی، 1367، ج13، ص328؛ فضل‌الله، 1419‌، ج15، ص170)

    4. نمایشی شدن جهان اجتماعی

    نهادینه شدن و گسترش فرهنگ حس‌گرایی افزون بر سبقت در مظاهر دنیوی، فرهنگ نمایش و تلاش برای دیده شدن را بدنبال دارد. این پدیده به‌تبع تغییراتی بوجود می‌آید که فرهنگ حس‌گرا در ملاک‌های منزلت اجتماعی ایجاد می‌کند؛ به این صورت که عناصر کمّی و شاخصه‌های این جهانی را جایگزین ملاک‌های معنوی و عقلانی می‌کند.

    درواقع، ارزش‌های اجتماعی بطور طبیعی معیارهای منزلت و احترام اجتماعی و ارزیابی‌ها نسبت به شکست و کامیابی‌های افراد و گروه‌ها و در سطح کلان جامعه را رقم می‌زنند؛ زیرا تأمین احترام اجتماعی در حاشیه ارزش‌های اجتماعی سازمان می‌گیرد. ارزش‌های حسی ملاک‌های منزلت متناسب با خود را تولید و بسط می‌دهد که همان امور کمی و این جهانی باشد. حسی شدن معیارهای منزلت، پدیده نمایشی شدن را دامن می‌زند و بدان اعتبار می‌بخشد.

    درواقع، تلاش برای دیده شدن در افکار عموی و جلوه آرایی‌ها به‌عنوان راهی برای کسب منزلت نتیجه آن خواهد بود. برخی از پژوهشگران علوم اجتماعی در توصیف ویژگی نمایشی دنیای مدرن، آن را از ویژگی‌های هستی شناسانه عصر جدید شمرده‌اند و بر این باورند که این ویژگی را می‌توان به‌خوبی از تاریخ هنر بازشناخت. به این صورت که بیشتر هنرمندان بزرگ قرون وسطی در فرانسه، یعنی معماران و حجاران و نقاشان، خود را پنهان را نگاه داشته‌اند، اما در جهان مدرن چنین نیست. انسان مدرن علاقه دارد که خود را بنمایاند و معرفی کند و در برابری تحسین دیگران به خود افتخار نماید (مجموعه نویسندگان، 1381، ص25). وبلن، در توصیف طبقه تن‌آسا که محصول فرهنگ جامعه سرمایه‌داری است به‌خوبی می‌نویسد: برای به دست آوردن حفظ اعتبار، فقط داشتن ثروت یا قدرت کافی نیست، ثروت یا قدرت باید نشان داده شود؛ زیرا اعتبار فقط با آشکار کردن آن به دست می‌آید. نمایش ثروت افزون بر کسب اعتبار، در ایجاد و حفظ آسودگی خیال شخص نیز اثر دارد. (وبلن، 1392، ص83)

    امروزه با گسترش و تنوع ابزار نوین ارتباطی این اشتها به‌صورت هیجانی جلوه‌گری می‌کند. پهنه شبکه‌های مجازی مسیری برای ارضای این بعد رفتار اجتماعی انسان شده است. در این بازار افراد برای جذب و افزایش فالور، از هرگونه تلاشی دریغ نمی‌کنند و متناسب با فرهنگ حسی، به جای جاذبه‌های علمی و عقلانی، از نمادهای جسمانی و زیبایی‌های ظاهری بهره‌می‌گیرند و با استفاده از داده‌های روان‌شناختی و بهره‌گیری از انواع تکنیک‌های پژشکی سعی در نمایش آن دارند.

    این آفت، خود به‌عنوان متغیر مستقل می‌تواند زیان‌های دیگری برای جامعه ایجاد کند که آسیب اقتصادی نمونه آن است. در این بازار نمایش صرف هزینه‌های مختلف برای بهتر دیده شدن رخ می‌نماید. رونق جراحی پلاستیک نمونه آن است که هم‌چنان هزینه‌های مختلف ازجمله هزینه اقتصادی را به جامعه تحمیل نموده و جیب عده‌ای را در مسابقه زیبایی بازار نمایش به نفع گروه دیگر خالی کرده است.

    نهادینه شدن مصرف‌گرایی که از مسیر تنوع طلبی برخاسته از پدیده نمایشی شسدن بوجود می‌آید، نمونه دیگر آن پیامد اقتصادی است. در این بازار، مبنای بسیاری از هزینه‌های اقتصادی برای خانواده و جامعه را نیاز واقعی شکل نمی‌دهد؛ ، بلکه مطالبات بازار نمایش و میزان پذیرش در این بازار نمایش تعیین می‌کند؛ ازاین‌رو، ممکن است افراد بدون نیاز واقعی به سمت مصرف‌گرایی و تغییر ابزار و نمادهای منزلتی از قبیل منزل و محل سکونت و اثاثیه و نوع تفریحات سوق یابند. ناگفته نماند که این پدیده، هزینه‌های دیگر غیر اقتصادی نیز بر خانواده و جامعه تحمیل می‌شود.

    در این بازر نمایش، جامعه زنان آسیب منحصر به فردی را تجربه خواهند کرد؛ این بخاطر وجود برخی ویژگی‌ها؛ همچون جلوه‌ها و لطافت‌هایی است که نظام تکوین به‌خاطر اهداف متناسب با غایات وجودی زیست اجتماعی،[10] در ساختار وجودی‌شان تعبیه نموده است. طیبعی است که ویژگی‌های ذکر شده، مناسب‌ترین وسیله برای جلب مشتریان بیشتر خواهد بود. ازاین‌روست که بخش قابل‌توجهی از عناصر رقابت در این بازار را استفاده از نمادهای زنان و جلوه‌های فریبایی آنان شکل می‌دهد و حتی بنگاه‌های اقتصادی نیز تأمین منافع خود را در این مسیر دنبال می‌کنند و بخشی از تلاش خود را در این زمینه سازمان می‌دهند.

    آفتی که در این فرایند متوجه زنان می‌شود شئ وارگی و کالایی شدن آنان است. در این بازار به آن‌ها به‌عنوان وسیله لذت جویی و کسب منافع اقتصادی نگاه می‌شود. منزلت اجتماعی زن در این بازار در کالا شدن آنان تعین می‌یابد. زنانی که به لوازم این بازار تن داده‌اند مجبور خواهند بود برای صیانت از منزلت اجتماعی و امنیت شغلی خودشان در این مسیر کالایی شدن و رقابت بی‌انتهای فریبایی و چشم‌نوازی متناسب با اقتضای نوع به نوع این بازار نمایش گام بردارند.

    البته این آفت مثل دومینویی است که پی در پی هزینه‌های مختلف دیگر نیز بر جامعه تحمیل خواهد کرد؛ چنان‌که برافروختگی و التهاب جنسی و از پی آن، بروز بسیاری از کج‌روی‌ها و نا امنی‌های اجتماعی مصداقی از آن است.

    نتیجه‌گیری

    رفتار اجتماعی انحرافی و مفاسد اجتماعی در اثر عوامل مختلف جامعه‌شناختی، روان‌شناختی و حتی زیست‌شناختی ممکن است ایجاد شود. این پژوهش زمینه‌های فرهنگی به‌عنوان یکی از بسترهای جامعه‌شناختی تکوین این پدیده را بررسی کرده است. به اعتقاد نگارنده فرهنگ حس‌گرایی یکی از اساسی‌ترین عوامل و زمینه‌های اجتماعی برای تکوین رفتار انحرافی و مفاسد اجتماعی تلقی به حساب می‌آید؛ زیرا این فرهنگ افق نگاه انسان را به هستی‌های مقدور این جهانی با منافع و چشم‌انداز تنگ محدود می‌نماید. این نگاه با توجه به طبیعت افزون خواه و تنوع طلب انسان می‌تواند بستر روانی مسابقه در کسب ثروت حداکثری و رقابت در قلمروهای محدود جامعه انسانی فراهم نماید که خروجی آن شکستن برخی حریم و قواعد زندگی خواهد بود... این پژوهش تلاش کرد تا مهم‌ترین مسیر وقوع آسیب‌ها و مفاسد اجتماعی توسط فرهنگ حس‌گرایی را بررسی نماید؛ مشکل فهم و تببین مسائل اجتماعی، رهایی انسان، احساس محرومیت نسبی، نمایشی شدن جهان اجتماعی مهم‌ترین آن‌ها بود که در این مقاله بررسی شده است.

    منابع

    • قرآن کریم.
    • نهج‌البلاغه.
    • ابونصر فارابی، (1396)، کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، بیروت: دارالمشرق.
    • ارل، ببی، (1386)، درآمدی بر جامعه‌شناسی، علمی انتقادی، ترجمه محمدحسین پناهی، تهران: دانشگاه علامه.
    • بنت، ویلیام جی، (1381)، شاخص‌های فرهنگی در ایالات متحد امریکا، ترجمه فاطمه فراهانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
    • پارسانیا، حمید، (1388)، هفت موج اصلاحات، قم: بوستان کتاب.
    • ـــــــــــــــ ، (1389)، روش‌شناسی انتقادی حکمت صدرایی، قم: کتاب فردا.
    • جوادی آملی، عبدالله، (1372)، شریعت در آیینه معرفت، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء.
    • ـــــــــــــــ ، (1387)، جامعه در قرآن، قم: نشر اسراء.
    • صدر، سید محمد، (1420 ق)، ما وراء الفقه، چاپ اول، بیروت: دارلأضواء للطباعه و النشر و التوزیع.
    • طباطبایی، سید محمدحسین، (1425 ق)، المیزان، ج8، 14 و 18، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
    • فضل‌الله، محمدحسین، (1419 ق)، من وحی القرآن، لبنان ـ بیروت: دارالملاک.
    • کوئن، بروس، (1372)، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: سمت.
    • گر، تدرابرت، (1377)، چرا انسان‌ها شورش می‌کنند، ترجمه علی مرشدی‌راد، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
    • گسن، ریموند، (1370)، مقدمه‌ای بر جرم‌شناسی، ترجمه مهدی کی‌نیا، تهران: مترجم.
    • گیدنز، آنتونی، با همکاری کارن بردسال، (1389)، جامعه‌شناسی، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
    • ـــــــــــــــ ، جامعه‌شناسی، فصل 8.
    • مجموعه نویسندگان، (1381)، جامعه سنتی و مدرن، ترجمه منصور انصاری، تهران: انتشارات جهان.
    • محسنی، منوچهر، (1388)، مقدمات جامعه‌شناسی، تهران: دوران.
    • مصباح یزدی، محمدتقی، (1377)، حقوق و سیاست در قرآن، قم: مؤسسه امام خمینی (ره).
    • مکارم شیرازی، ناصر، (1367)، تفسیر نمونه، ج17، چ 21، قم: دار الکتاب الاسلامیه.
    • وبلن، تورستین، (1392)، نظریه طبقه تن‌آسا، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران: نشر نی.
    • ویلی‌ایم، جنگ علیه خانواده.

     

    *. Date of Reception: 2021/05/05 , Date of Acceptation: 2021/08/02

    *. تاریخ دریافت: 15/02/1400، تاریخ پذیرش: 11/05/1400

    [1]. تفکیک بین دو مفهوم کج‌روی و مفاسد اجتماعی به‌خاطر تفاوت بار معنایی آن دو است که در بخش مفاهیم بررسی می‌شود.

    [2]. البته برخی از هنجارها در بیشتر فرهنگ‌ها از اعتبار عام برخورد است و شکستن آن، انحراف و گاهی تابو شکنی به حساب می‌آید؛ به‌عنوان نمونه، می‌توان به قتل و زنای با محارم و تجاوز به عنف اشاره کرد.

    [3]. البته ضرورت زیست اجتماعی در رفع نیازهای مادی محدود نمی‌گردد؛ ، بلکه امکان رشد معنوی و تکامل وجودی او را نیز فراهم می‌کند. (جوادی آملی، جامعه در قرآن، ص66)

    [4]. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٔ لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ (اسراء: 82) و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می‌کنیم و [لی] ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید. (یونس: 57؛ فصلت: 44)

    [5]. ازنظر متفکران مسلمان، آفرینش اجتماعی انسان برای دستیبابی به غایات وجودی است که بخشی از آن، سعادت اخروی متناسب با ابعاد ملکوتی او است. ابونصر فارابی، کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، 117 و ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء الالهیات، ص441 و محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص18، ج11، عبدالله جوادی آملی، جامعه در قرآن، ص66، مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص148؛ بنابراین برخی از عوامل اجتماعی که مانع رسیدن انسان به آن غایات وجودی هستند، آسیب‌های اجتماعی شمرده می‌شوند؛ ازاین‌رو شناخت و حل این موانع ضروری می‌باشد.

    [6]. «وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ‌هاجَرَ إِلَیهِمْ وَ لا یجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهٔ مِمَّا أُوتُوا وَ یؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٔ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ [نیز] کسانی که قبل از [مهاجران] در [مدینه] جای گرفته و ایمان آورده‌اند؛ هر کس را که به‌سوی آنان کوچ کرده دوست دارند؛ و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دلهایشان حسدی نمی‌یابند؛ و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آن‌ها را بر خودشان مقدّم می‌دارند و هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.»

    [7]. ایشان تأکید در نگارش این کتاب از اسناد دولتی، مطالعات دانشگاهی، کتاب‌ها و مقالات کارشناسان رشته‌های متفاوت متعددی استفاده شده است. (همان، ص269)

    [8]. انسان‌های وحشی بالطبع کسانی‌اند که همانند حیوان به هیچ قانونی تن نداده و جز به استفاده از دیگران نمی‌اندیشند و برخلاف حیوان که به دریدن یک یا چند حیوان بسنده می‌کند، به استثمار یک منطقه بسنده نمی‌کنند و به حریم دیگر کشورها، تجاوز و بر قاره‌ها تسلط می‌یابند؛ اما انسان اجتماعی غیر وحشی، کسانی هستند که توحش بالطبع خود را تا حدودی تعدیل کرده و نوعی از استخدام متقابل را در محدوده حیات حیوانی می‌پذیرند هرچند از زندگی عقلی سالم که ناظر به وحی و نبوت باشد بی‌بهره‌اند. (جوادی آملی، شریعت در آیینه معرفت، ص413-412)

    [9]. به‌عنوان نمونه، می‌توان به برخورداری از امکانات مادی فراوان و نمادهای منزلتی قابل توجه؛ از قبیل مسکن گرانقیمت و درآمد بالا و یا قدرت و حیثیت اجتماعی اشاره کرد.

    [10]. برای اطلاعات بیشتر رک: بازخوانی خانواده قرآنی در المیزان.